فانی فا

سایت تفریح و سرگرمی فانی فا

 

این هنرمند ایرانی خیلی تابلو بازدید کنندگان را دست انداخته !!!

مردم اونجا اگه می دونستند چی نوشته اینقدر با لذت بهش نگاه نمیکردن !!!!!!!
 
 
( گاو ما شیر نمی دهد - اما ماشالا به شاشش )

شیطنت یک ایرانی در نمایشگاه هنری !! + عکس www.sunset22.mihanblog.com


 موضوع انشاء : ۱۳ نوروز را چگونه در کردید ؟

امسال سال نو خیلی مبارک بود زیرا در امسال پدرم ما را به شمـــال برده است! این بهترین مسافرتی است که پدرم ما را آورده است چـــون قبل از این هیـــچوقت ما را به مسافرت نبرده بود! در راه شمال به ما خیـــلی خوش گذشـت! ما در راه خیلی چپ کردیم! پدرم می گفت من می پیچم ولی نمیدانم چرا جــاده نمی پیچه!

خواهرم یک بار دستش را از پنجره ماشین بیرون آورد تا پوست تخمـهاش را بریزد و یک ترانزیت از کنار ماشین ما رد شد و دست خواهرم از بازو کنده شد و ما خیلی خندیدیم ما برای ناهار به اکبر جوجه رفتیم، البته من خود اکبرآقا را ندیدم ولی پدرم که او را دیده است می گوید خیلی جوجه اسـت! در جاده خیلی برف آمده بود و ما برف بازی کردیم! مـــــن با گوله برف به پس کـله پدرم زدم و او عصبانی شد و دست من را لای در ماشین گذاشـت و در ماشین را محکم بست!

ما به متل قو رفتیم و سر یک میز نشستیم و پدرم قیلـون و چایی ســـفارش داد. پدرم خیلی قشنگ قیلون میکشد. پدرم حتی در متل قـو هم از رژیمش دست بر نمیدارد و درِ گوشی به همان پسره که قیلون آورد چیزی مـیگوید و یک پارچ آب سفارش می دهد! پدرم عادت دارد نوشابه را با آب قاطی میکند!

کنار ما چند تا جوان نشسته اند و آواز میخوانند: میخوام برم زن بگیرم ! گوجه بدم رب بگیرم و ... پدرم با این شعر خیلی حال میکند ولی مادرم عصبانی میـشود و با پارچ آب پدرم به صورت من میکوبد! ما 13 را در همانجا در کردیم البته پـدرم خیلی بیشتر از ما در کرد ولی به هر حال به ما خیلی خوش گذشت و من خیلی کتک خوردم ... 

×××

موضوع انشا: سال گذشته را چگونه گذراندید؟ 


قلم بر قلب سفید كاغذ می گذارم و فشار میدهم تا انشا ام آغاز شود. سال گذشته سال بسیار خوبی و پر بركتی میباشد. سال گذشته پسر خاله ام زیرچرخ تریلی رفت و له گشت و ما در مجلس ترحیمش شركت كردیم و خیلی میوه و خرما و حلوا خوردیم و خیلی خوش گذشت . 

ما خیلی خاك بازی كردیم. من هر چی گشتم پسرخالهام را پیدا نكردم. در آن روز پدرم مرا با بیل زد، بدون دلیل ! 

من در پارسال خیلی درس خواندم ولی نتوانستم قبول شوم و من را از مدرسه به بیرون پرت كردند. پدرم من را به مكانیكی فرستاد تا كار كنم و اوستای من هر روز من را با زنجیر چرخ می*زد و گاهی موقعها كه خیلی عصبانی میشد من را به زمین میبست و دو سه بار با ماشین یكی از مشتریها از روی من رد میشد . 

در سال گذشته ما به مسافرت رفتیم و با قطار رفتیم. من در كوپه بسیار پدرم را عصبانی كردم و او برای تنبیه من را روی تخت خواباند و تخت را محكم بست و من تا صبح همان گونه خوابیدم ! 

پدرم در سال گذشته خیلی سیگار میكشد و مادرم خیلی ناراحت است و هی به من میگوید: غضوک اوغلی، ولی من نمیدانم چرا وقتی مادرم به من فحش میدهد، پدرم عصبانی می شود ! 

در سال گذشته ما به عید دیدنی رفتیم و من حدوداً خیلی عیدی جمع كرده ام، ولی پدرم همه آنها را از من گرفت و آنتن ماهواره ای خرید كه بسیار بدآموزی دارد و من نگاه نمیكنم. پدرم در سال گذشته رژیم گرفته است و هر شب با دوست هایش آب و ماست و خیار میخورند و میخندند، گاهی وقتا هم آب با چیپس و ماست موسیر میخورند !!! 
__________________

 اهو خيلي خوشگل بود . يک روز يک پري سراغش اومد و بهش گفت: آهو جون!دوست داري شوهرت چه جور موجودي باشه؟
آهو گفت: يه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش.
پري آرزوي آهو رو برآورده کرد و آهو با يک الاغ ازدواج کرد.

شش ماه بعد آهو و الاغ براي طلاق سراغ حاکم جنگل رفتند.
حاکم پرسيد : علت طلاق؟
آهو گفت: توافق اخلاقي نداريم, اين خيلي خره.
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: شوخي سرش نميشه, تا براش عشوه ميام جفتک مي اندازه.
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: آبروم پيش همه رفته , همه ميگن شوهرم حماله.
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: مشکل مسکن دارم , خونه ام عين طويله است.
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: اعصابم را خورد کرده , هر چي ازش مي پرسم مثل خر بهم نگاه مي کنه.
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: تا بهش يه چيز مي گم صداش رو بلند مي کنه و عرعر مي کنه.
حاکم پرسيد:ديگه چي؟
آهو گفت: از من خوشش نمي آد, همه اش ميگه لاغر مردني , تو مثل مانکن ها مي موني.
حاکم رو به الاغ کرد و گفت: آيا همسرت راست ميگه؟
الاغ گفت: آره.
حاکم گفت: چرا اين کارها رو مي کني ؟
الاغ گفت: واسه اينکه من خرم.
حاکم فکري کرد و گفت: خب خره ديگه چي کارش ميشه کرد.
نتيجه گيري اخلاقي: در انتخاب همسر دقت کنيد.
نتيجه گيري عاشقانه : مواظب باشيد وقتي عاشق موجودي مي شويد عشق چشم هايتان را کور نکند

 به نام خداوند ویروس گارد کنون رزم Virus و رستم شنو / دگرها شنیدستی این هم شنو


که اسفندیارش یکی Disk داد / بگفتا به رستم که ای نیکزاد


در این Disk باشد یکی File ناب / که بگرفتم از Site افراسیاب


چنین گفت رستم به اسفندیار / که من گشنمه نون سنگگ بیار


جوابش چنین داد خندان طرف / که من نون سنگگ ندارم به کف


برو حال می‌کن بدین Disk، هان! / که هم نون و هم آب باشد در آن


تهمتن روان شد سوی خانه‌اش / شتابان به دیدار رایانه‌اش


چو آمد به نزد Mini Tower اش / بزد ضربه بر دکمه Power اش


دگر صبر و آرام و طاقت نداشت / مر آن Disk را در Drive اش گذاشت


نکرد هیچ صبر و نداد هیچ لفت / یکی List از Root دیسکت گرفت


در آن Disk دیدش یکی File بود / بزد Enter آنجا و اجرا نمود


کز آن یک Demo شد پس از آن عیان / با فیلم و موزیک و شرح و بیان


به ناگه چنان سیستمش کرد 
Hang / که رستم در آن ماند مبهوت و منگ


چو رستم دگرباره Reset نمود / همی کرد Hang و همان شد که بود


تهمتن کلافه شد و داد زد / ز بخت بد خویش فریاد زد


چو تهمینه فریاد رستم شنود / بیامد که لیسانس رایانه بود


بدو گفت رستم همه مشکلش / وز آن Disk و برنامه خوشگلش

 چو رستم بدو داد قیچی و ریش / یکی دیسک Bootable آورد پیش


یکی Toolkit، Hard اندرش / چو کودک که گردد پی مادرش


به ناگه یکی رمز Virus یافت / پی حذف امضای ایشان شتافت

 چو Virus را نیک بشناختش / مر از Boot Sector برانداختش


یکی ضربه زد بر سرش Toolkit / که هر Byte آن گشت هشتاد Bit


به خاک اندر افکند Virus را / تهمتن به رایانه زد بوس را


چنین گفت تهمینه با شوهرش / که این بار بگذشت از پل خرش

 دگر باره اما خریت مکن / ز رایانه اصلا تو صحبت مکن


قسم خورد رستم به پروردگار / نگیرد دگر Disk از  اسفندیار

 

شیطان، نخستین کسى بود که بعضى کارها را مرتکب شد و پیش از او کسى آنها را انجام نداده بود. و آنها از این قرارند 

- اولین کسى که قیاس نمود و خود را از حضرت آدم علیه السلام برتر و بالاتر دانست و گفت : من از آتشم و او از خاک در حالى که آتش از خاک بالاتر است. 

- اولین کسى که در پیشگاه با عظمت الهى تکبر نمود و به دستور خالق خود عمل نکرد. 

- اولین کسى که که معصیت و نافرمانى خدا را کرد و آشکارا با او مخالفت نمود. 

- اولین کسى که به دروغ گفت : خدا گفته از این درخت نخورید، چون درخت جاوید است و اگر کسى از آن بخورد تا ابد زنده مى ماند و با خدا شریک مى شود. 

- اولین کسى که که قسم به دروغ خورد و گفت : من شما را نصیحت مى کنم. 

- اولین کسى که نماز خواند و یک رکعت آن چهار هزار سال طول کشید. 

- اولین کسى که که غنا و آواز خواند، همان زمانى که آدم علیه السلام از درخت نهى شده خورد. 

- اولین کسى که نوحه خواند و گریست ؛ چون او را به زمین فرستادند، به یاد بهشت و نعمتهاى آن نوحه و گریه کرد. 

- اولین کسى که لواط کرد آنگاه که به میان قوم لوط آمد. 

- اولین کسى که دستور ساختن منجنیق را داد تا حضرت ابراهیم علیه السلام را با آن در آتش اندازند. 

- اولین کسى که دستور ساختن نوره را در زمان حضرت سلیمان داد، براى این که موهاى اضافى پاى بلقیس پادشاه سبا را از بین ببرند. 

- اولین کسى که دستور ساختن شیشه را داد تا حضرت سلیمان علیه السلام آن را روى خندق گذارد و بلقیس را آزمایش کند. 

- اولین کسى که عبادت و بندگى او، فرشتگان را به تعجب در آورد! 

- اولین کسى که به خداى خود اعتراض کرد. 

- اولین کسى که شبیه شدن به دیگران را مطرح و مردم را به آن تشویق کرد. 

- اولین کسى که که سحر و جادو کرد و آن دو را به مردم یاد داد. 

- اولین کسى که براى زیبایى ، زلف گذاشت. 

- اولین کسى که نقاشى کرد و چهره کشید. 

- اولین کسى که آتش حسدش شعله ور شد. 

- اولین کسى که به ناحق مخاصمه و جدال کرد. 

- اولین کسى که خداى تعالى به او لعنت نمود( و از ناراحتى فریاد کشید). 

- اولین کسى که به خدا کفر ورزید. 

- اولین کسى که گریه دروغى نمود. 

- اولین کسى که عبادت و خلقت خود را ستود. 

- اولین کسى که صورتهاى مجسمه و بت را ساخت

 مسلما همه ی انسان‌ها با هم یکسان نیستند . علایق و سلیقه‌ها در افراد مختلف متفاوت است ، اما معمولا یک سری از خلقیات ، علایق در هر جنسی یکسان می‌باشد ، هر دختری در رویاهایش انتظار  یک شاهزاده  با اسب سفید را می‌کشد ،  امیدوار است هر چه زود‌تر این شاهزاده را ملاقات کند . این مثال یکی از علایق و خلقیاتی است که در همه ی دختر‌ها یکسان است . همان طور که گفته شد نه تنها در دختران بلکه پسران نیز دارای خلقیات یکسانی هستند . 
حال به این توصیه‌ها می‌پردازیم :
1ـ همه ی دختر‌ها تمایل دارندمرد زندگی‌شان مهربان باشند ،  اگر  مهربان باشد خانم‌ها از اینکه در کنار او هستند لذت بیشتری می‌برند . 
 
2- پسرانی که اخلاق خوبی داشته باشند ، به سادگی بتواند اوضاع و شرایط را با یک سخن خنده دار و جالب خود عوض کند ، همه ی خانم‌ها به آقایانی که  شوخ طب هستند علاقه دارند ، با آنها بهتر کنار می‌آیند . نه اینکه در حد افراطی شوخ طب باشند چون بیش از حد نیز آزار دهنده می‌شود ، باعث می‌شود اثر عکس داشته باشد و خانمها از شما دوری کنند فقط در حد نورمال .
 
3- در دیدار‌های اولیه با نامزدتان هرگز بیش از حد به خانم‌ها نزدیک نشوید ، فاصله ی لازم را با آنها حفظ کنید  زیرا این احساس را پیدا خواهند کرد که شما از این  رابطه مقاصد دیگری را نیز در سر می پرورانید . پس بهتر است که بیش از حد به آنها نزدیک نشوید ، زیرا در این صورت از شما دوری می‌کنند.
 
4- صادق باشید، مسلما همه ی انسان‌ها از دروغ گفتن منزجر هستند و دوست ندارند که کسی در سخنانشان  به آنها دروغ بگوید ، مورد بعدی دروغ گفتن است زیرا اکثر خانم‌ها از دروغ گفتن ، بخصوص دروغ گفتن مردی که دوستش دارند متنفر هستند ، پس در صحبت‌هایتان راستگو ، صادق باشید تا بتوانید اعتماد خانم‌ها را به خود برانگیزید .
 
5- توصیه بعدی نطافت و تمیزی است. هر گاه که می‌خواهید به دیدار نامزدتان بروید قبل از ملاقاتتان حتما به حمام بروید ، اصلاح کنید ، مسواک بزنید ، به وضع ظاهری خودتان برسید .کفش‌هایتان را واکس بزنید ، لباس‌هایتان را اتو کنید ، و .... اقایان محترم  اگر این موارد را رعایت کنید ، محبوب‌تر خواهید بود.

 آقایان ، آقا پسرها ، مردان مجرد و متاهل ، افراد ذکور جامعه ... 
 
آیا تا کنون با خود اندیشیده اید که به چه دلیل خدمت مقدس سربازی اجباریست ؟ 
 
چرا از قدیم و ندیم گفته اند که تا خدمت نروی مرد نمی شوی ؟! 
 
چرا اکثر مردان موفق ، عامل اصلی این موفقیتشان را ? سال خدمت سربازی می دانند ؟!
 
چرا ?/??درصد خانواده های دختر دار حاضر نیستند به پسری که هنوز خدمت نرفته دختر بدهند ؟!
 
و چرا اکثر پسرهایی که قبل از سربازی رفتن زن می گیرند در آینده با مشکلاتی مواجه می شوند؟!
 
هدف از طرح این سوالات ، آماده کردن ذهن شما خوانندگان محترم جهت پی بردن به عمق فاجعه میباشد !
 
پاسخ تمام سوالات فوق در یک جمله خلاصه می شود و آن این است که ( خدمت سربازی یک دوران آموزشی و تمرینی است جهت آشنایی هر چه بیشتر و بهتر آقایان مجرد با زندگی زناشویی ! )بله ، درست شنیدید . شباهت های انکار ناپذیر میان خدمت سربازی و زندگی زناشویی آنقدر زیاد است که از دیرباز ، در اکثر کشور های دنیا خدمت سربازی اجباری را قرار دادند تا تمام افراد ذکور جامعه ، قبل از افتادن به دام ازدواج ( ببخشید ! منظورم قبل از متاهل شدن بود ) برای ? سال طعم زندگی مشترک را بچشند تا در ??? سال آینده ، زیاد احساس رنج و عذاب نکنند !

 و اما شباهتهای میان خدمت سربازی و زندگی زناشویی برای آقایان :

?- چه در خدمت سربازی و چه در زندگی زناشویی ، چه بخواهی و چه نخواهی کچل خواهی شد و یا بعبارت بهتر ، کچلت خواهند کرد ! البته این کچلی در خدمت سربازی توسط ماشین اصلاح و در زندگی مشترک توسط عواملی چون : استرس شدید ، سوء تغذیه ، کندن بصورت لاخ لاخ توسط همسر ، چپ شدن ماهیتابه روغن داغ روی سر و ... صورت می گیرد ! نا گفته نماند که این کچلی در آقایان به نسبت نوع مو ، جنس ریشه مو ، عوامل ارثی و ... متفاوت است ولی به هر حال به قول معروف : دیر و زود داره ولی بالاخره هممون کل پا می شیم !


?- شباهت بعدی در زمینه داشتن فرمانده و بعبارتی ، فرمانبردار شدن است ! به محض ورود به پادگان 


?- از دیگر شباهتها می توان به این نکته اشاره کرد که اکثر سربازی رفته ها و اکثر مردان متاهل متفق 

القول هستند که در این ایام ، هر روز به اندازه یکسال برای آنها می گذرد و ثانیه ها حکم ساعت را پیدامی کنند که به احتمال زیاد دلیل آن ، مواردی مشابه موارد فوق می باشد !
 

?- و در نهایت اینکه چند ماه پس از آنکه کارت پایان خدمت یا قباله ازدواج را دریافت کردید ، صدای خواندن این شعر معروف در گوشتان خواهد پیچید که : ( گول خوردی آی گول خوردی ! )زیرا آن موقع است که تازه دوزاریتان جا می افتد که با این کارت و قباله نه کاری به آدم می دهند و نه وام ازدواج و نه خیلی از چیزهای دیگر که شما را به بهانه آنها در این راه وارد کرده بودند ، پس متوجه خواهید شد که تنها مورد استفاده ای که برای شما خواهند داشت این است که می توانید از آنها برای امانت دادن به کلوپ جهت کرایه فیلم استفاده نمایید !!!

و یا منزل مسکونی مشترک ( خانه بخت ) ، هر مردی یک فرمانبردار بی چون و چرا محسوب می شود که اگر طالب جان و سلامتی جسمی و روحیش می باشد ، باید تمام فرامین فرمانده و یا همسر خودرا بر روی تخم چشمانش بگذارد و هر گونه تخطی از دستورات فرمانده و همسر ، پاسخی جز گلوله ، حبس ، اضافه خدمت ( در خدمت سربازی ) و افتادن توی سماور پر از آب جوش ، هدف قرار گرفتن با ساتور ، رفتن دست توی چرخ گوشت ، پرت شدن از پنجره طبقه هفتم به بیرون ، گشنگی و تشنگی کشیدن و ... ( در زندگی زناشویی ) نخواهد داشت !
 
?- شباهت سوم در این نکته اقتصادی خلاصه می شود که چه سرباز و چه مرد متاهل ، میزان پولی که در آخر برج به دست او خواهد رسید ، فقط به میزانیست که کفاف بر طرف کردن نیازهای اساسی او را بدهد و چیزی جهت پس انداز کردن و یا خرج کردن در زمینه هایی غیر از نیازهای اساسی نخواهد ماند و در این میان ، سرباز و مرد متاهل ، هر چقدر هم که جان بکنند و عرق بریزند ، فرقی به حال فرمانده یا همسرش نخواهد کرد و باطبع تاثیری در جهت افزایش مستمری آنان نخواهد داشت ، بعبارت بهتر ، در هر دو جا یکی باید کار کنه تا اون یکی حال کنه !
 
?- از دیگر شباهتهای موجود میان این دو قشر آسیب پذیر جامعه ، شباهت در آرزو کردن است ! بدین معنا که هر پسری پس از ورود به پادگان و خانه بخت است که قدر زندگی در خانه پدری را می فهمد از اعماق وجودش و با تمام اعضا و جوارحش آرزو می کند که ای کاش هنوز هم در کنار پدر و مادرش بسر می برد و ایضا خودش را نیز لعنت خواهد کرد که چرا قدر آن روزهای شیرین را ندانسته است ! چرا که در پادگان و خانه مشترک دیگر کسی غذای مفت به او نمی دهد ، لباسهایش را نمی شوید و اتو نمی زند ، کسی نازش را نمی کشد و ... و فقط خود اوست که مسئول انجام تمام کارهای شخصی اش و نیز کارهای چند نفر دیگر می باشد !

 عزیزم!

می توانی خوشحال باشی، چون من دختر کم توقعی هستم.

اگر می گویم باید تحصیلکرده باشی، فقط به خاطر این است که بتوانی خیال کنی بیشتر از من می فهمی!
اگر می گویم باید خوش قیافه باشی، فقط به خاطر این است که همه با دیدن ما بگویند"داماد سر است!" و تو اعتماد به نفست هی بالاتر برود!

اگر می گویم باید ماشین بزرگ و با تجهیزات کامل داشته باشی، فقط به این خاطر است که وقتی هر سال به مسافرت دور ایران می رویم توی ماشین خودمان بخوابیم و بی خود پول هتل ندهیم!

اگر عروسی آن چنانی می خواهم، فقط به خاطر این است که فرصتی به تو داده باشم تا بتوانی به من نشان بدهی چقدر مرا دوست داری و چقدر منتظر شب عروسیمان بوده ای!

اگر می گویم هرسال برویم یک کشور را ببینیم، فقط به خاطر این است که سالها دلم می خواست جواب این سوال را بدانم که آیا واقعا "به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است"؟! اگر تو به من کمک نکنی تا جواب سوالاتم را پیدا کنم، پس چه کسی کمکم کند؟!

اگر از تو توقع دیگری ندارم، به خاطر این است که به تو ثابت کنم چقدر برایم عزیزی!

و بالاخره...

اگر جهیزیه چندانی با خودم نمی آورم، فقط به خاطر این است که به من ثابت شود تو مرا بدون جهیزیه سنگین هم دوست داری و عشقمان فارغ از رنگ و ریای مادیات است.

 چند توصیه به دخترها برایه اینکه یه پسر گیرشون بیاد

 

۱) يقه اولين خواستگار رو بچسبيد كه شايد تنها شتر بخت شما باشه

2) ناز و لفت و ليس رو بذاريد كنار.

3) در معرض ديد باشيد، گذشت اون زمان كه مي‌گفتن: من اون دختر نارنج و ترنجم كه از آفتاب و از سايه

 مي رنجم.

4) سن ازدواج رو بيارين پايين، همون 17 يا 18 خوبه. بالاتر كه برين همچين بگي نگي از دهن مي‌افتين.

5) تموم دوست پسراتونو تهديد به ازدواج كنيد، اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو درز بكشيد.

6) دعاي باز شدن بخت رو دور گردنتون آويزون كنيد، يه وقت كتابشو دور گردنتون آويزون نكنيد كه گردن

 لطيفتون كج مي‌شه.

7) پسر‌هاي فاميل بهترين و در دسترس‌ترين طعمه‌ها هستند، رو هوا بقاپيدشون.

8) رو شكل و شمايل ظاهري پسرها زياد حساسيت به خرج نديد، پسرهاي خوشگل، دچار مشكل

هستن...!

9) توي اجتماع فر بخوريد، با مردم قاطي شيد، با ننه صغرا و بي‌بي عذرا نشست و برخاست كنيد، همينا

 هستن كه شاه دوماد مي‌سازن واستون.

10) يه كم به خودتون برسيد، منظورم آرايش و برداشتن زير ابرو و ريمل و پودر و سايه و كرم شب و روز و

ماسك خيار و فر مژه و خط لب و خط چشم و... نيست. حداقل قيافه يه آدم رو داشته باشيد.

11) در پوشش دقت كنيد، لباس چسب و كوتاه فقط آدماي بوالهوس رو دورتون جمع مي كنه، يه پوشش

 سنگين و اندكي رنگين با حفظ معيارهاي دوماد پسند بهترينه.

12) مهمون كه مياد قايم نشيد، چاي ببريد، پذيرايي كنيد، خلاصه يه چشمه بياين كه بعله ما هم

هستيم.

13) سعي كنين از هر انگشتتون هفت نوع هنر بباره كه مامانه بتونه جلوي در و همسايه قر و قميش بياد

 كه دخترم قربونش برم اينجوريه و اونجوريه...

14) تا مامانه و باباهه مي‌گن دخترمون ديگه وقته عروسيشه مثل لبوي نپخته سرخ نشين و در بريد، در

حركات و سكناتتون اين نظر رو تاييد كنيد و دنبالشو بگيريد.

15) بالاخره اگه خداي نكرده مي‌خواين جزو اون يك ميليون و هفت صد هزار دختر بي شوهر نباشيد (تازه

 اگه همه پسراي اين مملكت دوماد شن، كه نمي شن) هر چي داريد، رو كنيد، منظورم اعضا و

 جوارحتون نيست منظورم كمالات و هنر مندياتونه.


 

 

فرق درس خوندن دخترها و پسرها                

 

 

 دخترها: 

بعضي از اونا واقعاً مي خونند وقتي ميرن سر كتاب تا يكي دو ساعت ديگه كلشونو از كتاب بر نمي دارند . عادت دارند زير مطالب كتاب خط بكشند كه بعدا بخونند

 بعضي هاشون هم كه مثلا درس مي خونند كتاب جلوشونه چشمشون هم روي كتابه ولي حواسشون يه جاي ديگست ...

يه عده اي هم هستند كه به بهونه اينكه مشكل دارن زنگ ميزنند خونه دوستشونو دوستشون هم از خدا خواسته حدود يك ساعت و اندي به طوري كه اشك و دود تلفن در مياد براي هم قصه بي بي چساره تعريف مي كنند.


  و اما پسر ها:

يا درس نمي خونند يا وقتي مي خواند بخونند بايد حسش بياد. وقتي حسش مياد كه شب امتحانه ...

 يه كم كه درس  خوندند يه موردي پيش مياد و بهش خيره مي شوند

و به يه چيزي فكر مي كنند بعد انگار كه درس خوندند بلند ميشند ميرن استراحت مي كنند بعد از يك ساعت استراحت دوباره ميرند ميشينند فكر مي كنند . وقتي فكرشون تموم شد كتاب را ورق ميزنند يه كم براندازش ميكنند وزنش مي كنند استخاره مي كنند براي خودشون تقسيمش مي كنند ميگند تا ساعت فلان اينقدر مي خونم تا ساعت فلان اينقدر بعد ميرن استراحت كنند . حين استراحت حسشون  تموم ميشه

حال ندارند برند  بخونند ولي چون مي دونند فردا امتحان دارند پا ميشند ميرند سر كتابشون.

همينجور كه مي خونند هيچي حاليشون نيست چون جاي ديگه فكر مي كنند(لازم به ذكر است كه هيچ وقت در هيچ موقعيتي فكر نمي كنند فقط موقع درس خوندن فكرشون مياد) بعد از نيم ساعت دوباره ميرن استراحت، بعد سه ربع استراحت مي بينند خيلي دير شده .دوباره ميرنند درس بخونند اين بار مي خونند يه چيزايي هم ياد ميگيرند ولي چيزايي كه ياد نمي گيرند را ميذارند كه فردا از دوستاش بپرسند يه كم به معلمشون فحش ميدند مي گند اينارو درس نداده . خلاصه آخرش نميرسند كتاب را تموم كنند فردا ميرند ميبينند كه دوستاشون يه چيزايي مي گند كه تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خرد ميشه اونايي هم كه خونده بودند يادشون ميره به همين سادگي

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد